کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم

in bedil •  7 years ago 

شعر از بیدل

کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم
بشکنید این سازها تا چیزی از دل بشنوم

غافل از معنی نی‌ام لیک از عبارت چاره نیست
هرچه لیلی گویدم باید ز محمل بشنوم

تا به فهم آید معانی رنگ می‌بازد شعور
گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم

چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست
کاش شور این محیط ازگرد ساحل بشنوم

احتیاج و شرم با هم می‌گدازد سنگ را
آه اگر حرف لب خاموش سایل بشنوم

دوستان خون بحل هم ازدیت نومید نیست
واگذاربدم دمی تا نام قاتل بشنوم

ای تپیدن بعد مرگم آنقدر همت‌گمار
کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم

از حضور دل نفس غافل نمی‌خواهد مرا
جاده‌ گوشم می‌کشد کآواز منزل بشنوم

شور امکان بی‌تغافل قابل تفهیم نیست
گوش من زین پنبه محرومست مشکل بشنوم

خامشی مضمون نوایی چند داغم کرده است
از زبان شمع تاکی شور محفل بشنوم

بسکه دارد فطرتم ننگ ازتمیزعلم و فن
آب می‌گردم همه‌گر شعر بیدل بشنوم

Authors get paid when people like you upvote their post.
If you enjoyed what you read here, create your account today and start earning FREE STEEM!