سیل خونآلود اشکم بیخبرگیرد تو راalonelover (38) in pearsian • 7 years ago سیل خونآلود اشکم بیخبرگیرد تو را خون مردم، آخر ای بیدادگر، گیرد تو را ای شکرلب، آب چشمم نیک دریابد تو را وی قصبپوش آتش دل زود درگیرد تو را ورگریزی زین دو طوفان چون پری برآسمان بر فراز آسمان آه سحر گیرد تو را باخبرکردم تو را خون ضعیفان را مریز زان که خون بیگناهان بیخبر گیرد تو را نفرت مردم به مانند سگ درنده است گر تو از پیشش گریزی زودتر گیرد تو را کن حذر زان دم که دست عاشق دلمردهای همچو قاتل در میان رهگذر گیرد تو را ای خدنگ غمزهٔ جانان ز تنهایی منال مرغ دل چون جوجه زیر بال و پر گیرد تو را خاک زیر و رو ندارد پیش عزم عاشقان هر کجا باشد بهار آخر به بر گیرد تو را #بهار pearsian iran post steemit poem