شعری از حافظ

in pearsian •  8 years ago 


درد عشقی کشیده‌ام که مپرس

زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

 

گشته‌ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده‌ام که مپرس

 

آن چنان در هوای خاک درش

می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

 

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده‌ام که مپرس

 

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی

لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

 

بی تو در کلبه گدایی خویش

رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

 

همچو حافظ غریب در ره عشق

به مقامی رسیده‌ام که مپرس

 

#حافظ


Authors get paid when people like you upvote their post.
If you enjoyed what you read here, create your account today and start earning FREE STEEM!